من معلم خوبی نبودم
بزرگ تر که می شدم نیز همواره به توسعه و پیشرفت کشورم فکر می کردم. ولی، متاسفانه جنگ شد. خواستم برای آزادی و سربلندی ایرانم به جبهه بروم. ولی، صغر سن این فرصت را از من گرفت و آرزوی دفاع از مام میهن را از دست دادم. آن زمان بهترین و مقدس ترین کاری بود که برای وطن می شد انجام دهم. آرزو به دل ماندم. بعدها به درس خواندم، دانشگاه رفتم و معلم شدم. ولی، همواره در این فکر بودم: توسعه و آبادنی ایران.
امروزه، بعد از عمری معلمی و تدریس به این نتیجه رسیده ام که منابع طبیعی خدادادی با وجود این که نقش مهمی در توسعه کشورها دارند، ولی به تنهائی کافی نیستند. امروزه، به این مهم رسیده ام که با آموزش کارآمد می توان کشوری را آباد و قدرتمند ساخت؛ نه با نفت، نه با گاز، نه با آهن و مس و.... ژاپن، آلمان، مالزی و اندونزی هیچ کدام، منابع غنی زیرزمینی یا روزمینی ندارند. ولی، به درجه ای از توسعه و پیشرفت رسیده اند که ملت هایشان طعم واقعی رفاه و خوشبختی را می چشند.
به نظر می رسد، آموزش کارآمد، یگانه مسیر پیشرفت و توسعه مادی و معنوی کشورها است. ولی، متاسفانه در کشور ما، موانع بزرگی در راه اجرای صحیح آن وجود دارد. لذا، با وجود معلمین علاقمند و دلسوز و دانش آموزان باهوش و پرتلاش نتیجه مطلوب عاید کشور نمی شود.
از وقتی برای اولین بار در روستای سلطانمیدان، بخش چکنه نیشابور، به طور رسمی وارد کلاس درس شدم، نگاه کنجکاو و معصوم دانش آموزانم، حکایت از وظیفه سنگینی می داد که بر دوشم افتاده بود. لذا، با توجه به علاقه شخصی به آموزش و درسهای ارزنده ای که از اساتید دانشگاهی ام آموخته بودم، به قول دکتر شریعتی، با خود عهد بستم معلم خوبی باشم، حتی اگر بتوانم در کارِ خوبِ دیگری موفقیت به دست آورم. بنابراین، با توجه به رشته تحصیلی خود، دبیری زیست شناسی، با خود قرار گذاشتم در قامت معلمی عاشق، وظیفه شناس و نمونه لحظه ای از تلاش برای یادگیری و یاددهی از پا ننشینم، تا شاید دینم را به وطن عزیزم ادا کرده باشم.
با خود قرار گذاشتم که آخرین یافته های علمی و فنی را در اختیار دانش آموزانم قرار دهم. ایشان را به علم و دانش علاقمند سازم. تا استعدادهای واقعی نهفته در وجود خود را کشف نمایند. و راه بزرگان را تا رسیدن به قلل علم و فناوری دنبال کنند.
با خود پیمان بستم دانش آموزانم را با محیط زیست آشتی دهم و آنها را با اجزای طبیعت آشنا سازم. گیاهان و جانوران ایران عزیز را به ایشان بشناسانم. بوم سازگان (اکوسیستم) ها، گونه های گیاهی و جانوری و حتی حشرات و کرم ها را به آنها معرفی کنم. ذخیرهگاهها، پارک های حیات وحش و مناطق حفاظت شده منحصر به فرد ایران را به ایشان معرفی کنم. و علل خشکسالیهای متوالی و ساخت قنات و سدسازی و شکنندگی محیط زیست ایران به ایشان یادآوری کنم.
دوست داشتم با دانش آموزانم به آزمایشگاه بروم و باکتریها و یاخته های گیاهی و جانوری را با هم ببینیم. شاید، هیچ علمی به اندازه زیست شناسی زیبا نیست. شاید هیچ دانش بشری به اندازه زیست شناسی بشر را به سوی خداشناسی رهنمون نمی سازد.
دوست داشتم با دانش آموزانم به سفر و گردش علمی در طبیعت بروم. و اصول زندگی و تعامل در طبیعت را یادشان دهم. آب چشمه ها را بچشیم. از بوی خوش گل ها سرمست شویم. با نگاه خرامان قوچ اوریال زیبا شویم. و از باده هستی سرمست شویم.
دوست داشتم با دانش آموزانم به موزه تاریخ طبیعی قرخود و دارآباد سفر کنم. تا عظمت از دست رفته شیر ایرانی و ببر مازندران را ببینند. دوست داشتم ضمن بازدید از مراکز علمی و فنی ایران، دانش آموزانم تلاش و پشتکار دانشمندان ایرانی همچون دکتر حسین بهاروند و دکتر احمد مجد را نظاره کنند.
دوست داشتم دانش آموزانم درباره محیط زیست ایران و جهان کتاب بخوانند. درباره گیاهان داروئی ایران گزارش تهیه کنند. و در کلاس با عشق و علاقه از کاج تهران و سرو شیراز سخن بگویند و به این همه زیبائی و عظمت افتخار کنند. در اینجا ذکر خاطره ای از گذشته های دور بسیار آموزنده است. یادم هست در کلاس اول دبیرستان نمونه امام خمینی شیروان درس اکولوژی داشتیم و از فون و فلور بوسازگان سخن می راندم. به عنوان مثال از بازدانگان کاج تهران را نام بردم. یکی از دانش آموزان از این مثال شگفت شد. چرا کاج تهران؟ ... لذا برای ایشان تعدادی از گونه های منحصر بفرد ایران عزیز را نام بردم. و جایگاه اکولوژیکی ایران را در منطقه و جهان یادآوری کردم. ایشان بعدها رشته میکروب شناسی را برای تحصیل در دانشگاه انتخاب کرد.
امروزه با وجود تمام از گذشته ای که بر من و دانش اموزانم رفته است افسوس می خورم. افسوس که نتوانستم، یعنی نگذاشتند که به آرزوهای خود و دانش اموزانم جامه عمل بپوشانم. یعنی شرایط جامعه به گونه ای رقم خورده است که دانش آموزانم بدون بوئیدن گلها و دیدن زیبائی های پروانه های رنگارنگ از باغ زیبای کودکی می گذرند. زیبائی را ندیدند، صدای کبک ها را نشنیدند و عظمت طبیعت را درک نکردند.
بنابراین به نظر خودم، من معلم خوبی نبودم. چون نتوانستم ایشان را به دامان طبیعت ببرم و زیبائی سحرانگیز لاله واژگون و سوسن چهلچراغ را به ایشان بنمایانم.
من معلم خوبی نبودم، چون نتوانستم دانش آموزانم را به تماشای رودخانه های کم رمق و بی آب ببرم. تا اثرات مخرب رفتارهای ما را بر طبیعت ببیننند. و رفتار زیبای گاندو و ماهی حمری را بررسی کنند. گزارش بنویسند و با افتخار در مدرسه ارائه دهند.
من معلم خوبی نبودم، چون نتوانستم دانش آموزانم را با فراق بال به آزمایشگاه محقر مدرسه ببرم. و با میکروسکوپ های نیم بند ماقبل تاریخ، عظمت خداوند در میتوکندری و هسته یاخته های گیاهی و جانوری مشاهده کنند. حرکت جمعیت پارامسی ها را درون آب برکه تماشا کنند. گرده رسیده درخت کاج را ببینند. مقاطع بافتی را ببینند... وه که چقدر تماشائی است ، دانش آموزی که در اولین ورودش به آزمایشگاه عجولانه وسرمست قطعه ای از پوست یا یک تار موی خود را در زیر میکروسکوپ تماشا و مرا به کشف زیبای خویش مهمان می کرد.
من معلم خوبی نبودم، چون نتوانستم فرصت کافی برای بحث درباره علل انقراض جنگل های ارس کپه داغ و آلاداغ و جنگل زدائی در جنگلهای هیرکانی و درختان بلوط زاگرس برای دانش اموزانم فراهم کنم.
من معلم خوبی نبودم، چون نتوانستم درباره بحران آب، علل ریزگردهای خوزستان، فرونشت دشت های ایران و از بین رفتن تدریجی دریاچه ارومیه و دریاچه هامون و تالاب هورالعظیم با دانش آموزانم بحث کنم.
من معلم خوبی نبودم چون نتوانستم درباره ایدز و اعتیاد و ابولا و سارس از دانش آموزانم گزارش بخواهم. و جلسه ای را به بحث درباره تاثیر ویروس کرونا بر سلامت و آینده بشر بگذرانم.
من معلم خوبی نبودم چون گاهی قلب، قلوه یا مغز گوسفند نگون بختی را در کلاس درس تشریح می کردم. غافل از این که چشمان نگران دانش آموزانم درون بافت و خون وسایل تشریح کودکانه به دنبال نکات تستی می گردند.
من معلم خوبی نبودم. چون حتی نتوانستم یک انجمن دانش آموزی در مدرسه شکل دهم و یک روزنامه دیواری کپی-پیست بر دیوار مدرسه نصب نمایم.
معلم خوب، معلمی است که در ابتدای سال تحصیلی شرح حال علمی و فنی خود را با توان دو بیان کند. و چنان از دانش و مهارت خود در تست زنی سخن براند که گویا خود علامه دهر است. دانش آموزان را از فعالیت در زمینه المپیاد زیست شناسی و دانش مغز برحذر بدارد. ازمایشگاه را تلف کردن وقت بداند. منبع مهم علمی را برای موفقیت در کنکور جزوه دست نگاشت خود بداند. کتاب درسی را به طور کلی فاقد وجاهت علمی بداند. از افتخارات خود در کار با موسسات کنکوری سخن براند. و تنها راه پذیرفته شدن در کنکور پزشکی را نکات شبه علمی گردآوری شده از کتب متعدد کنکوری بداند و به جای مراجعه به منابع علمی هر درس، مکررا به کتب متعدد و رنگارنگ کنکوری استناد کند.
به نظر شما نتیجه این پارادکس چیست؟ آیا جامعه و مسئولین ما روزی به اهمیت آموزش صحیح و کارآمد پی خواهند برد؟ آیا ارتقای کیفیت آموزش و پرورش مطالبه جامعه ما خواهد شد؟
مشکل آموزش و پرورش معیشت معلم نیست. مشکل افول آموزش و پرورش است.
- ۰۰/۰۸/۰۵