میرزا تقی خان امیرکبیر
در میان همه رجال اخیر مشرق زمین و زمامداران ایران که نامشان ثبت تاریخ جدید است، میرزا تقی خان امیرکبیر (امیرنظام) بی همتاست. به حقیقت سزاوار است که به عنوان اشرف مخلوقات به شمار آید. بزرگوار مردی بود. رابرت گرانت واتسون (وقایع نگار دولت انگلیس)
نام اصلیاش محمدتقی است و در روستای هزاوه از توابع فراهان اراک دیده به جهان گشود (نجمی، ص 9).
پدر میرزاتقیخان، کربلایی قربان، از خانوادهای پیشهور در هزاوه بود. کربلایی قربان نخست آشپز میرزا عیسی قائممقام اول بود. پس از او همین شغل را در دستگاه پسرش، میرزا ابوالقاسم قائممقام ثانی، داشت (بامداد، ص 210). قائممقام در نامههایش جستهوگریخته به نام او اشاراتی دارد.
مادر میرزاتقیخان فاطمه سلطان نام داشت که در همۀ اسناد عهد صدارت امیر از وی به «والدۀ امیرنظام» تعبیر شده است. چون امیرکبیر از کار صدارت معزول و به کاشان تبعید شد، مادرش را نیز همراه خود برد.
دربارۀ تاریخ دقیق ولادت امیرکبیر اختلاف است: عباس اقبال آشتیانی(ص 4)، سال تولد امیر را حدود 1213 ق یا اندکی قبل یا کمی بعد از آن گفته است. فریدون آدمیت (ص 22)، سال تولد امیر را 1222 ق یا حداکثر یکی دو سال بیشتر دانسته است.
امیرکبیر دوران کودکی را در خانوادۀ قائممقام به خانهشاگردی سپری کرد. داستان معروف فراگرفتن درس به هنگام خدمت به فرزندان قائممقام، که بارها در منابع به آن اشاره شده، مربوط به همان ایامی است که به خانهشاگردی مشغول بوده است:
گویند که امیر در کودکی که ناهار اولاد قائممقام را میآورد، در حجرۀ معلمشان ایستاده، برای بازبردن ظروف، آنچه معلم به آنها میآموخت او فرامیگرفت تا روزی قائممقام به آزمایش پسرانش آمده، هرچه از آنها پرسید ندانستند. امیر جواب میداد. قائممقام پرسید تقی تو کجا درس خواندهای؟ عرض نمود روزها که غذای آقازادهها را آورده، ایستاده، میشنودم. قائممقام انعامی به او داد. او نگرفت و گریه کرد. بدو فرمود چه میخواهی؟ عرض کرد. به معلم امر فرمایید درسی را که به آقازادهها میدهد به من هم بیاموزد. قائممقام را دل سوخته، معلم را فرمود تا به او نیز میآموخت (حکیمی، ص 38).
امیر پس از آنکه خطّ و ربطی پیدا کرد و از حساب و سیاق چیزی فراگرفت، قائممقام او را مأمور محاسبۀ فیلخانۀ خود کرد و گویا این اولین شغلی است که به امیر رجوع شده است (اقبال آشتیانی، ص 376).
هوش و استعداد محمدتقی در نامهنگاری قائممقام را بر آن داشت تا از او در امور دبیری بهره جوید. نامهای از میرزا ابوالقاسم قائممقام، خطاب به برادرزادهاش، اسحاق، در دست است که میزان توجه را به محمدتقی و پیشبینی او را دربارۀ آیندۀ میرزاتقیخان بهخوبی نشان میدهد. از قرائن پیداست که این نامه در دوران نوجوانی میرزاتقیخان، هنگامی که هنوز به لقب میرزا شناخته نمیشد و کربلایی تقی خطاب میگرفت، نوشته شده و به دوران آموزش او مربوط است و مسلم است که میرزا ابوالقاسم نظارت جدی بر امر تعلیم و پرورش وی داشته است و در حقیقت میرزاتقیخان را باید برکشیدۀ قائممقام دوم دانست.
محمدتقی آرامآرام با رجال سیاسی آن روزگار آشنا شد و دیری نگذشت توانست حتی خود را به شاه بنمایاند. پس از چندی، به سبب دقت و صحت در کار، گویا در سال 1249 ق فرمان مستوفیگری یافت. پس از مدتی از خدمت قائممقام مرخص شد و به جمع مستوفیان محمدخان زنگنه امیرنظام پیوست. عباس اقبال آشتیانی(ص 9)، گفته است:
قائممقام را عادت آن بود که به همه جا جاسوسی داشت، به نزد سالاران بزرگ و مردمان شناخته، ظاهراً او به همین عنوان هم امیر را، که محرم و طرف اعتماد او محسوب میشد، در پیش میرزا محمدخان زنگنه امیرنظام گذاشته بود. امیر از سمت لشکرنویسی به مقام منشیگری نظام ارتقا یافت و کمکم مستوفی نظام شد و در این مقام بود که سفر روسیه پیش آمد.
شخصیت امیر
امیرکبیر دستپروردۀ قائممقام بود و به سبب ویژگیهای برجستۀ شخصیتیاش، در تاریخ دولتیان ایران خوش درخشید. واتسون، نویسندۀ انگلیسی، دربارۀ امیر مطالبی گفته که برازندۀ اوست: «در میان همة رجال اخیر مشرقزمین و زمامداران ایران، که نامشان ثبت تاریخ جدید است، میرزاتقیخان امیرنظام بیهمتاست، دیوجانوس روز روشن با چراغ در پی او میگشت. بهحقیقت سزاوار است که بهعنوان اشرف مخلوقات به شمار آید، بزرگوار مردی بود» (آدمیت، ص 3).
«درشت و تنومند، خوشقیافه، با سیمایی گشاده و هوشمند» بود، اهل ورزش و کشتیگیر و بسیار باهوش بود. همة کسانی که از خودی و بیگانه دربارۀ وی نوشتهاند، به «زیرکی و هوش فوقالعادۀ او و نیروی فکریاش» اشاراتی دارند (همان، ص 38). «بسیار پرکار بود. به همان اندازه پرکار بود که غیرت مسئولیت داشت، روزها و هفتهها میگذشت که از بام تا شام کار میکرد و نصیب خود را همان وظیفة مقدس میدانست و دشواریها و نیرنگها نیز او را از کار سست و دلسرد نمیکرد» (همان، ص 39). تمام وقت به گشودن مشکلات کشور دل میسپرد و خسته نمیشد. شاه که سراغ او را میگرفت، چنین جواب میگرفت: «دیشب از بس که نشستهام حالا ناخوش هستم، مشغولیات این غلام معلوم است. بیکار نمینشیند». عزم او در کار راسخ بود. وزیر مختار انگلیس بارها اظهار کرد که کسی نمیتواند امیر را از تصمیمش باز دارد. زمانی هم که متوجه میشد باید برای پیشبرد کارش نرمش نشان دهد، درنگ نمیکرد. اگر تصمیمات مقامات دولتی به نظر او مخالف منافع ملی بود، به حیلههای گوناگون از اجرای آنها سر بازمیزد، و این کاری است که چهار سال در ارزنهًْالروم به آن همت گماشت.
در راستی و درستی و فسادناپذیری و صداقت و صمیمیت او هیچکس تردید نکرد. کلنل شیل، وزیر مختار انگلیس و دشمن امیر، دربارة وی نوشته است: «پولدوستی...، که خوی ایرانیان است، در وجود امیر بیاثر است، به رشوه و عشوة کسی فریفته نمیشود». پولهایی را که جهت رشوه به وی دادند و نپذیرفت خرج کشتنش کردند. حرف بیمغز و فکر کممایه نداشت، کوتاه میگفت و کوتاه مینوشت و خودش نیز ویژگی خود را میشناخت که میگفت: «...بلدیت به احوال من دارید که خلاف اسلاف حرف بیمایه و بیمغز نمیتوانیم به زبان بیاوریم چه جای اینکه بنویسیم» (همان، ص 40).
«رفتاری متین و سنگین» داشت. کم میخندید. چشمانی سخت نافذ داشت، زمانی که امیرنظام بود سربازان جرئت نگاه کردن در چشم او نداشتند. مناعت طبع داشت و خودپسند نبود. هرگز به خواری تن نداد و از این نظر شباهت بسیاری به قائممقام داشت. رفتار متکبرانه را از احدی تحمل نمیکرد. اتکا به نفس داشت و هنگام خطر بر اعصاب خود مسلط بود. حقشناس و نمکشناس بود. هیچ وقت لفظ «مولای من» دربارۀ قائممقام از زبانش نیفتاد.
برای خواندن متن کامل این مطلب، لطفا به کتاب «امیرکبیر» از مجموعه کتابهای «آفرینندگان فرهنگ و تمدن اسلام و بوم ایران» نوشته دکتر علی اکبر ولایتی، انتشارات امیرکبیر، مراجعه فرمایید.
منابع:
آدمیت، فریدون (1385)، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی.
نجمی، ناصر (1376)، امیرکبیر، تهران، علم.
بامداد، مهدی (1378)، شرح حال رجال ایران، تهران، زوار.
اقبال آشتیانی، عباس (1385)، میرزاتقیخان امیرکبیر، به کوشش ایرج افشار، تهران، دانشگاه تهران.
حکیمی، محمود (1386)، داستانهایی از زندگانی امیرکبیر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- ۰ نظر
- ۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۴۱